یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

امروز به پایان دفترم نزدیکم

یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
امروز هم گذشت
با مرور خاطرات دیروز
با غم نبودنت..و سکوتی سنگین
و من شتابان در پی زمان بی هدف
فقط میروم ..فقط میدوم
یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما
گرمی مهر تو را میخواهند
غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند
میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی
صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی
فقط صدایی مبهم
قول داده بودی برایم سیب بیاوری
سیب سرخ خورشید
سیب سرخ امید
یادت هست؟؟؟
و رفتی و خورشید را هم بردی
و من در این کوچه های تنگ و تاریک
سرگردانم و منتظر
برگی از زندگی ام را ورق میزنم
امروز به پایان دفترم نزدیکم

javahermarket

این یک جمله امری ست

بیا

مرا ورق بزن

تمام روزهای هفته من

پر از صدای شکستن است

تمام روزهای رفته من

پر از نا تمام هاست

کتابت را ببند و چشمهایت را هم

این یک جمله امری ست

عزیزم

دستت را به من بده

گوش کن

حدیث دبگری میگوید این دفتر

فصل خودخواهی نیست

انکه رهاست

غرور در بندش نمی کشاند

منیت ها را بردند

آن هنگام که ساقه هایش را شکستند

به یغما بردند

و اما خرده هایش را گذاشتند

تا که هر بار زخمی تر برگردد

برای یاد گرفتن معلوم و مجهولها

نقطه ها و علا مت ها و اشاره ها

و تمام این سوء تفاهم ها

همیشه هم فرصت اگر باشد

توانی نیست

آهسته تر قدم بردار

""""این دل کمی اگر ماندست آن هم برای توست""""

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:اهسته,قدم,فرصت,تفاهم,ورق,چشم,کتاب,شکستن,ساقه,زخمی,معلوم,مجهول,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    امروز به پایان دفترم نزدیکم

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا